تولد امام زمان (عليه السلام)
دوازدهمين پيشواي معصوم (ع)، حضرت حجة بن الحسن المهدي امام زمان (عج)، در نيمه شعبان سال 255 هجري در شهر سامّراء ديده به جهان گشود. او همنام پيامبر اسلام(ص) و هم كنيه آن حضرت (ابوالقاسم) است. پدر بزرگوارش، پيشواي يازدهم، حضرت امام حسن عسكري ع و مادرش بانوي گرامي، «نرجس» است كه به نام ريحانه، سوسن، صفيل نيز از او ياد شده است. نرجس خاتون از نظر فضيلت و معنويت تا آن حد والا بود كه «حكيم» خواهر امام هادي ع كه خود ازبانوان عاليقدر خاندان امامت بود، او را سر آمد و سرور خاندان خويش و خود را خدمتگزار او ميناميد.
امام زمان (عليه السلام) در چه شرايطي و چگونه متولد شدند؟
شرايط زمان تولد امام زمان (عليه السلام) شرايط عادي نبود، زيرا طبق روايات منقول از پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) مهدي آل محمد (عليه السلام)ـ آن كه ستمگران را نابود و زمين را پر از عدل و داد مي كند ـ فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است. از اين رو دستگاه خلافت عباسي امام حسن عسكري (عليه السلام) را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندي از ايشان به دنيا آيد، او را بكشد، همان گونه كه فرعون، در كمين بود تا اگر حضرت موسي (عليه السلام) به دنيا آيد، او را به قتل برساند. در اين شرايط خفقان و غير عادي، حضرت مهدي (عليه السلام) مخفيانه به دنيا آمدند.
جريان تولد حضرت را حكيمه خاتون، دختر امام جواد (عليه السلام) و عمه ي امام حسن عسكري (عليه السلام) اين گونه بازگو كرده است: «ابو محمد امام حسن عسكري (عليه السلام)شخصي را دنبال من فرستاد كه امشب ـ شب نيمه ي شعبان ـ براي افطار نزد ما بيا، زيرا خداوند امشب حجتش را آشكار مي كند. پرسيدم اين مولود از چه كسي است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض كردم: من در نرجس خاتون آثار بارداري نمي بينم حضرت فرمود: موضوع همين است كه گفتم.
من در حالي كه نشسته بودم، نرجس آمد و كفش مرا از پايم بيرون آورد و فرمود: بانوي من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين چه سخني است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عطا مي كند كه سرور و آقاي دنيا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از اين سخن من خجالت كشيد.
بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسي از نيمه ي شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم. در اين هنگام، نرجس نيز بيدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بيرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم; ديدم فجر اول طلوع كرده و نرجس در خواب است. در اين حال، به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا آشكار نشد؟! نزديك بود شكي در دلم ايجاد شود كه ناگهان حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) از اتاق مجاور صدا زدند: اي عمه! شتاب مكن كه موعود نزديك است. من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «يس» شدم. در اين هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. من او را به سينه چسباندم و نام خدا را بر زبان جاري كردم. امام حسن عسكري (عليه السلام) فرمود: سوره ي قدر را برايش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسيدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولايت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ي قدر را خواندم. كودك نيز در شكم مادر، همراه من سوره ي قدر را خواند كه من ترسيدم. در اين هنگام پرده ي نوري ميان من و او كشيده شد، ناگاه متوجه شدم كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذكر خدا بود. هنگامي كه او را برگرفتم، ديدم پاك و پاكيزه است. در اين موقع حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بياور. وقتي نوزاد را نزد حضرت بردم، وي را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم كودك دست كشيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت:
« اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله »
پس از آن به امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ساير امامان معصوم (عليهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسيد فرمود:
« اللهم انجزلي وعدي و اتمم لي امري و ثبت و طأتي واملاء الارض بي عدلا و قسطاً »
« پروردگارا! وعده ي مرا قطعي گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمين را به وسيله ي من از عدل و داد پر كن.»
در روايت ديگري آمده است: چون حضرت مهدي (عليه السلام) متولّد شد، نوري از او ساطع گرديد كه به آفاق آسمان پهن شد، و مرغان سفيد را ديدم كه از آسمان به زير مي آمدند و بال هاي خود را بر سر و روي و بدن آن حضرت مي ماليدند و پرواز مي كردند. پس امام حسن عسكري (عليه السلام) مرا آواز داد كه اي عمه! فرزند را برگير و نزد من بياور، چون برگرفتم، او را ختنه كرده و ناف بريده و پاك و پاكيزه يافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود:
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً»
بحارالانوار، ج 51، ص 19، منتهي الامال، ج 2، ص 285، غيبت شيخ طوسي ص 141.
امام زمان (عج) در مذاهب ديگر
سيري گذرا در كتب مقدسه اديان و مذاهب مختلف جهان، هر پژوهشگر با انصافي را به پذيرش اين حقيقت ناگزير ميسازد كه اعتقاد به ظهور مصلحي كه در آخرالزمان ظهور كرده، جهان را پُر از عدل و داد خواهد كرد، يك اعتقاد جهاني و همگاني است و همه پيامبران از طرف آفريدگار توانا به قوم خود نويد داده اند كه سرانجام مصلحي غيبي ظهور كرده، طومار جنايتها و خيانتها را در هم پيچيده حكومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي واقعي بنياد خواهد نهاد. از اين رهگذر پيروان راستين همه اديان آسماني در انتظار آن مصلح بزرگ دقيقه شماري ميكنند و نويد ظهور آن انقلابگر پيروز در همه كتابهائي كه از نظر پيروانشان كتاب آسماني شناخته ميشود، يافت ميشود، كه در اينجا به چند نمونه كوتاه اشاره ميكنيم:
1 - زبـور:
قرآن كريم تعبيري را از زبور نقل ميكند كه در زبور فعلي عينا موجود است. قرآن كريم ميفرمايد:
« وَ لَقَد كَتَبنا في الزَبور مِن بَعد الذِكر انَ الارضَ يرثُها عباديَ الصالحونَ. » 1
« علاوه بر ذكر(تورات) در زبور نيز نوشتيم كه بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد. »
و اينك متن زبور:
« زيرا كه شريران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند، وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زماني شرير نخواهد بود، در مكانش تامل خواهي كرد و نخواهد بود. و اما حليمان وارث زمين خواهند شد...زيرا كه بازوان شرير شكسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تاييد ميكند. خداوند روزهاي كاملان را ميداند و ميراث آنها خواهد بود، تا ابد الاباد. » 2
و در جاي ديگر ميفرمايد:
« قومها را به انصاف داوري خواهد كرد. آسمان شادي كند و زمين مسرور گردد. دريا و پري آن غرش نمايند. صحرا و هر چه در آن است به وجد آيد. آنگاه تمام درختان جنگل ترنم خواهند نمود به حضور خداوند. زيرا كه ميآيد. زيرا كه براي داوري جهان ميآيد. رُبع مسكون را به انصاف داوري خواهد كرد. » 3 نويدهاي مصلح غيبي در زبور بسيار فراوان است، طالبين ميتوانند به متن مزامير كه در ضمن عهد عتيق چاپ شده، مراجعه فرمايند.
2 – تـورات:
نويدهاي مصلحي كه در آخرالزمان ظهور كرده جهان را پر از عدل و داد كند. در تورات و ديگر كتابهاي مندرج در عهد عتيق بسيار فراوان است كه به سه نمونه كوتاه بسنده ميكنيم: در كتاب اشعيا نبي ميخوانيم:
« مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد...گرگ با بره سكونت خواهد كرد، پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد...و در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند كرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد. » 4
و در كتاب دانيال نبي ميخوانيم كه خداوند خطاب به حضرت دانيال ميفرمايد:
« و در آن زمان ميكائيل، امير عظيمي كه براي پسران قوم تو ايستاده (قائم) است خواهد برخاست...و بسياري از انكه در خاك زمين خوابيدهاند، بيدار خواهند شد...انكه بسياري را به عدالت رهبري مينمايند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد. اما تو اي دانيال! كلام را مخفي دار و كتاب را تا آن زمان مهر كن. بسياري به سرعت تردد خواهند نمود... خوشا بحال آنان كه انتظار كشند. » 5
و در كتاب حبقوق نبي آمده است:
« اگر چه تاخير نمايد برايش منتظر باش، زيرا كه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد...بلكه جميع امتها را نزد خود جمع ميكند و تمامي قومها را براي خويشتن فراهم ميآورد. » 6
3 – انجيـل:
بيشتر نويدهاي انجيل به تعبير « پسر انسان » است، كه اين تعبير طبق نوشته مسترهاكس آمريكائي، بيش از 80 بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) تكرار شده كه فقط 30 مورد آن
با حضرت عيسي (ع) قابل تطبيق است 7 و 50 مورد ديگر آن از نجات دهندهاي سخن ميگويد كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. عيسي (ع) نيز با او خواهد آمد. و او را جلال خواهد
داد. و اينك چند نمونه از متن اناجيل:
« همچنانكه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر ميشود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد...انگاه علامت پسر انسان در آسمان پديد گردد و در آن وقت جميع طوايف زمين سينه زني كند و پسر انسان را ببينند كه برابرهاي آسمان با قوت و جلال ميآيد... اما از آن روز و ساعت هيچكس اطلاع ندارد، حتي ملائكه آسماني...لهذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتي كه گمان نبريد پسر انسان ميآيد. » 8
و در جاي ديگري مي گويد:
« در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاي زمين تا به اقصاي فلك فراهم خواهد آورد...ولي از آن روز و ساعت غير از پدر هيچكس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس بر حذر باشيد و بيدار شده دعا كنيد، زيرا نميدانيد كه آن وقت كي ميشود. » 9
و نيز مي فرمايد:
« كمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد...خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد...پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتي كه گمان نبريد پسر انسان ميآيد. » 10
4 - كتب مقدّسه هندوها:
در كتب مقدسهاي كه در ميان هندوها به عنوان كتاب آسماني شناخته شده: اشارات فراواني، به مصلح آسماني منتظر هست كه به چند نمونه بسنده ميكنيم:
« كالكي، مظهر دهم و يشنو، در انقضاي كلي يا عصر آهن سوار بر اسب سفيدي در حاليكه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر ميشود، و شريران را تماما هلاك ميسازد و خلقت را از نو تجديد، و پاكي را رجعت خواهد داد. » 11
و در جاي ديگري مي گويد:
« دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخرالزمان كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد. حق و راستي با او باشد. آنچه در درياها و زمينها و كوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمين آنچه باشد خبر ميدهد. از او بزرگتر كسي به دنيا نيايد. » 12
و نيز در جاي ديگري مي گويد:
« پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيد خلائق در دو جهان (كشن) تمام شود و كسي باشد كه بر كوههاي مشرق و مغرب حكم براند و فرمان كند و برابرها سوار شود و فرشتگان كاركنان او باشند، جن و انس در خدمت او شوند و از سودان كه زير خط استوا است تا سرزمين تسعين كه زير قطب شمالي است، و ماورا بحار را صاحب شود و دين خدا زنده گردد. و نام او « ايستاده » (قائم) باشد و خداشناسي باشد. » 13
5 - كتب مقدّسه مانـويه:
در كتاب « شابوهرگان » كتاب مقدس مانويه، نام « خردشهر ايزد » آمده كه بايد در آخرالزمان ظهور كند و عدالت را در جهان بگسترد. همچنين در تعاليم ماني از مرد بزرگواري بحث شده كه دوازده جانشين دارد و بوسيله آنها ارواحي كه شايستگي دارند به بهشت راه مييابند. 14
6 - كتب مقدسه زردشتيان:
موعود آخرالزمان در اوستا « استوت ارت » يا « سوشيانت » ناميده ميشود، كه در پهلوي « سوشيانس » گويند. سوشيانس به معناي سودمند است و در گاتها به معناي رهاننده يا نجات دهنده ذكر شده است. در منابع زردشتي هر كجا سوشيانت مطلق آمده، آخرين موعود اراده شده است. نويدهاي مربوط به موعود آخرالزمان در متن اوستا موجود است و در ميان منابع زردشتي در كتاب هفتم دينكرد بيش از همه از ظهور سوشيانت بحث شده است:
« چاره و درمان جميع دردها و رنجها با اوست، رنج و بيماري و پيري و ظلم و بي ديني و فساد را ريشه كن سازد. مردمان ناپاك را نابود سازد و همه آنها را براندازد. » 15
و در جاي ديگري مي گويد:
« سوشيانت (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمنان نجات داده، مردم جهان را همفكر و هم گفتار و هم كردار سازد. » 16
7 – جيـنهـا:
در كتب مقدسه جينها آمده است:
« هنگامي كه فساد و انحطاط و تباهي جهان را فرا گيرد شخص كاملي كه آن را « تيرتنگو » (نويد دهنده) گويند، ظهور كرده، تباهي را از بين ميبرد و پاكي و صافي را از نو برقرار ميسازد. » 17
8 - برهمائيان:
در كتب مقدسه برهمائيان از ظهور « ويشنو » نويدهاي فراواني هست:
« ويشنو در ميان مردم ظاهر ميگردد...او از همه كس قويتر و نيرومندتر است... در يك دستِ ويشنو شمشيري به مانند ستاره دنباله دار و در دست ديگر انگشتري درخشنده دارد. هنگام ظهور وي، خورشيد و ماه تاريك ميشوند و زمين خواهد لرزيد. » 18
9 - چينيان:
در « مهابهارت » يك فصل تمام به « كريشنا » اختصاص داده شده، و « بهگود گيتا » شرح و بسط همان فصل است. در « مهابهارت » پس از تقديس فراوان از كريشنا چنين آمده است:
« كريشنا ظهور كرده جهان را نجات ميدهد. » 19
10 - ملل مختلف جهان:
پس از يك بررسي عميق در تاريخ زندگي و اعتقادات ملل مختلف جهان به اين نتيجه ميرسيم كه همه ملل مختلف بر اساس اعتقاداتي كه از كتابهاي مذهبي يا رجال ديني خود فرا
گرفتهاند، در انتظار مصلحي هستند كه در آخرالزمان ظهور كرده جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود: اسنها، اسلاوها، سلتها، ژرمنها، اهالي صربستان و اقوام اسكانديناوي در انتظار ظهور موعودهائي به نامهاي مختلف، چون: « آرتور »، « اودين »، « كالويبرك »، « ماركوكراليويچ »، « بوخص »، « بوريان بورويهم » و عناوين ديگر، ميباشند كه معتقدند موعودهايشان روزي ظهور كرده، به جنايتها و خيانتهاي جهان خاتمه داده، عدالت و داد را در جهان گسترش خواهند داد.
================================================
پینوشتها
================================================
1 - انبيا 105
2 - مزامير، مزمور 37،
3- مزامير، مزبور 96
4 - كتاب اشعيا نبي فصل 11
5 -كتاب دانيال نبي فصل 12
6 - كتاب حبقوق نبي فصل 2
7- قاموس مقدس ص 219
8- انجيل متي فصل 24
9- انجيل مرقس فصل 13
10- انجيل لوقا فصل 12
11- اوپانشياد ص 737
12- باسك از كتب مقدسه هندوها
13- شاكموني از كتب مقدسه هندوها
14- شابوهرگان ترجمه مولر
15- سوشيانت ص 104
16- جاماسب نامه ص 121
17- اوپانيشاد مقدمه ص 54
18- ريك ودا ماندالاي 4، 16 و 24
19- اوپانيشاد ص 647
حديث بناى مسجد جمكران
مرحوم محدث نورى در كتاب "نجم الثاقب" چنين آورده است :
شيخ فاضل حسنبن محمدبن حسن قمى، معاصر شيخ صدوق در "تاريخ قم" نقل كرده از كتاب "مونسالحزين فى معرفة الحق واليقين" از مصنفات شيخ ابى جعفر محمدبن بابويه قمى به اين عبارت: باب بناى مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدى عليه صلواتاللَّه الرحمن؛ سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امامعليهالسلام اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسنبن مثله جمكرانىرحمةاللَّه مىگويد كه: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلث و تسعين
در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام محمد مهدى صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - را اجابت كن كه ترا مىخواند
حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم:
آواز آمد كه "هو ما كان قميصك؛ پيراهن ببر مكن كه از تو نيست". دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم
آواز آمد كه "ليس ذلك منك، فخد سراويلك" يعنى آن سراويل كه بر گرفتى از تو نيست، از آن خود برگير. آن را انداختم و از خود برگرفتم و پوشيدم و طلب كليد درِ سراى كردم:
آواز آمد كه "الباب مفتوح"، چون به در سراى آمدم، جماعتى از بزرگان را ديدم، سلام كردم و جواب دادند و ترحيب كردند. (يعنى مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است. چون نيك بنگريدم تختى ديدم نهاده، و فرشى نيكو بر آن تخت گسترده، و بالشهاى نيكو نهاده، و جوانى سى ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده، و پيرى پيش او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مىخواند، و فزون از شصت مرد، بر اين زمين بر گِرد او نماز مىكنند كه بعضى جامههاى سفيد و بعضى جامههاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر بود. پس آن پير مرا نشاند.:
حضرت امامعليهالسلام مرا به نام خود خواند و گفت: برو و حسن مسلم را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين مىكنى و مىكارى و ما خراب مىكنيم و پنج سال است كه زراعت مىكنى و امسال ديگر باره باز گرفتى و عمارتش مىكنى، رخصت نيست كه تو در اين زمين ديگر باره زراعت كنى، بايد هر انتفاع كه از اين زمين برگرفتهاى رد كنى تابدين موضع مسجد بنا كنند؛ و بگو حسن مسلم را كه: اين زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمينهاى ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى. و دو پسر جوان خداى عزوجل از تو باز ستاند و تو تنبيه نشدى و اگر نه چنين كنى، آزار وى به تو رسد آنچه كه تو از آن آگاه نباشى
حسن مثله گفت: يا سيدى و مولاى! مرا در اين نشانى بايد كه جماعت سخن بى نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدَّق ندارند
گفت: "انا سنعلم هناك" ما در اينجا علامتى بگذاريم تا تصديق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار، و به نزديك سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناى مسجد بنهند، و باقى وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ماست بيارد و مسجد را تمام كند. و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند؛ و مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع، و آن را عزيز دارند، و چهار ركعت نماز اينجا بگزارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتى يك بار الحمد و هفت بار "قل هواللَّه احد" و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند و دو ركعت نماز امام صاحب الزمانعليهالسلام بگزارند بر اين نسق، چون فاتحه خوانَد و به "اياك نعبد و اياك نستعين" رسد، صد بار آن را بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و ركعت دوم را نيز، به همين طريق بگزارد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويد و چون نمازش را تمام كرد تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام، و چون از تسبيح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد. و اين نقل از لفظ مبارك امامعليهالسلام است كه "فمن صلّيهما فكأنّما صلّى في البيت العتيق" يعنى هر كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، چنان باشد كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده است:
حسن مثله جمكرانى گفت كه: من چون اين سخن بشنيدم با خويشتن گفتم كه: گويا اين موضع است كه تو مىپندارى "إنّما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان" و اشارت بدان جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت كرد كه برو. من بيامدم و چون پارهاى راه را بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند::
بزى در گله جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى، اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بده، و آن بز را فردا شب بياور و بدين موضع بكش. و روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علتى داشته باشد سخت، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد، و بز ابلق است و موهاى بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانبى و چهار بر جانبى (كذو الدرهم سياه و سفيد همچون درمها) پس رفتم، مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم، اگر بر هفت روز حمل كنى دليل كند بر شب قدر كه بيست و سيم است و اگر بر هفتاد حمل كنى شب بيست و پنجم ذى القعدة الحرام بُود كه روزى بزرگوار است
پس حسن مثله گفت: من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگزاردم و نزديك على المنذر آمدم و آن احوال با وى بگفتم. او با من بيامد و رفتيم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت: باللَّه نشان و علامتى كه امامعليهالسلام مرا گفت يكى اين است كه زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است.:
پس به نزديك سيد ابوالحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى برسيديم، خَدَم و حَشَم وى را ديديم كه مرا گفتند: از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است. تو از جمكرانى؟ گفتم: بلى:
من در حال به درون رفتم و سلام كردم و خدمت كردم، جواب نيكو داد و اعزاز كرد و مرا به تمكين نشاند و پيش از آنكه من حديث كنم مرا گفت: اى حسن مثله! من خفته بودم كه در خواب شخصى مرا گفت: مردى حسن مثله نام، از جمكران پيش تو آيد بامداد، بايد آنچه گويد سخن او را مصدّق دارى و بر قول او اعتماد كنى كه سخن او سخن ماست و بايد كه قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت، در حال بفرمود تا زين بر اسبها نهادند و سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گله بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مىآمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت و چون خواست كه بهاى آن بدهد و بز را بياورد، جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و هرگز در گله من نبوده است و امروز است كه او را مىبينم و هر چند مىخواهم كه اين بز را بگيرم ميسر نمىشود و اكنون كه پيش آمد
پس بز را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند، و بكشتند و سيد ابوالحسن الرضا بدين موضع آمدند، و حسن مسلم را حاضر كردند، و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب بپوشانيدند و سيد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت، و همه بيماران و صاحب علّتان مىرفتند و خود را در زنجير مىماليدند و خداى تعالى شفاى عاجل مىداد و خوش مىشدند.:
و ابوالحسن محمدبن حيدر گويد كه: به استفاضه شنيدم كه سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم، و بعد از آن، فرزندى از آنِ وى را، بيمارى نازل شد و وى در خانه شد، و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخها را نيافتند
اين است مختصرى از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد
بيان حاجى نورى در توجيه حديث
مرحوم نورى مىفرمايد: "مؤلف گويد: در نسخه فارسى تاريخ قم و در نسخه عربى آن، كه عالم جليل آقا محمد على كرمانشاهى، مختصر اين قصه را از آن نقل كرده در حواشى رجال مير مصطفى در باب حسن، تاريخ قصه را در ثلث و تسعين يعنى نود و سه بعد از دويست نقل كرده است، و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده، و اصل سبعين بوده كه به معنى هفتاد است، زيرا كه وفات شيخ صدوق پيش از نود است ".
نگارنده گويد: بر اين حديث اشكالاتى وارد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است: :
1 - در تاريخ قم اين خبر يافت نمىشود:
پاسخ اين ايراد واضح است، زيرا چنانچه گفته شد، اصل عربى تاريخ و پانزده باب از ترجمه آن به كلّى مفقود شده است. بنابراين، اين مطلب را به طور كلّى نفى نمودن، صحيح نيست. در نهايت آنچه مىتوان گفت اين است كه اين خبر، در آن قسمت از كتاب كه موجود است، مشهود نمىباشد.
2 - اساسا صدوق كتابى به نام مونسالحزين نداشته است، بنابراين، اين خبر واهى و از مجعولات دروغ پردازان است
جواب اين اشكال بعدا مذكور مىگردد
3 - تاريخ وقوع حكايت حسنبن مثله جمكرانى مطابق با سال ( 393) قمرى است، در حالى كه راوى خبر (شيخ صدوق) در سال ( 381) وفات يافته است. بر اين اساس شيخ صدوق بعد از دوازده سال از مرگش ناقل خبر و راوى اثر گرديده است:
حاجى نورى از اين اشكال اين طور پاسخ مىدهد كه: در نسخه عربى، سبعين (هفتاد) به تسعين (نود) تحريف گرديده است (و اين گونه تحريفات در كتابها بسيار است)
حل عقده و پاسخ اساسى
نگارنده گويد: در كتاب مناقب ابن شهر آشوب مازندرانى كه مورد نقل و تأييد علامه مجلسى در بحار الانوار، و "محمدبن ابى طالب حسينى" در كتاب "تسلية المجالس" قرار گرفته است، كتاب "مونسالحزين" از مؤلفات محدث خبير، محمد فتّال نيشابورى است كه در قرن ششم مىزيسته است و نسبت آن به شيخ صدوق اشتباه است:
و أما وجه نقل آن از كتاب تاريخ قم: چنين به نظر مىرسد كه جريان مسجد جمكران از كتاب مونسالحزين فتّال در حاشيه بعضى نسخ تاريخ قم مرقوم بوده است و به مرور زمان به اشتباه در متن كتاب داخل و به ناچار به محمدبن بابويه تبديل گرديده است؛ و ممكن است مؤلف كتاب مونسالحزين آن را از مرحوم صدوق نقل كرده باشد، بنابراين در لفظ محمدبن بابويه تحريفى واقع نشده است.
بر اين اساس، اكثر ايرادها خود به خود منتفى مىگردد و حديث مسجد جمكران، مانند ساير اخبار مرسله محتمل الصدق، مصداق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن بوده و انجام اعمال آن به قصد رجاء بلا اشكال است.
لذا به طورى كه شنيدهايم و خود نيز مشاهده كردهايم، اين مسجد مورد توجه بزرگان و فقها و متشرعين صالح بوده است كه براى نمونه نام بعضى از آنان را مىآوريم:
توجّه مراجع عصر به مسجد جمكران
1 - مرحوم آيةاللَّه بروجردى، مرجع على الاطلاق تشيع، به فرموده مرحوم آيةاللَّه حائرى با كمال دقتى كه در رجال و فقه احاديث داشته، حديث مسجد جمكران را پذيرفته و آن را تصحيح نموده است
2 - مرحوم آيةاللَّه حجت كوه كمرهاى:
3 - مرحوم آيةاللَّه حاج سيد محمد رضا گلپايگانى، مرجع تقليد معروف كه نگارنده سالها افتخار شاگردى ايشان را داشته است.:
4 - مرحوم آيةاللَّه نجفى مرعشى
5 - مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ مرتضى حائرى، فرزند مؤسس حوزه علميه و استاد محقق و متفكر حوزه، كه اين جانب حدود پانزده سال از محضرشان در فقه و اصول استفاده مىبردم؛ ايشان مسجد جمكران را از آيات باهرات دانسته و با ادلّه متعدد، خبر حسنبن مثله را تصحيح كردهاند و فرمودهاند من به صحت اين مسجد مبارك قطع دارم. تفصيل بعضى از ادلّه ايشان در داستانى كه از معظمله نقل مىشود، خواهد آمد.
6 - مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى، كه از اوتاد زمان خود به حساب مىآمد
7 - مرحوم حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى، كه در سير و سلوك معروف، و به حقايق جهان فىالجمله وقوف داشته است.
8 - جمعى از مراجع كه هنوز در قيد حيات هستند (اطال اللَّه بقائهم)، و خود همراه آنان در مسجد جمكران بودهام
شگفت اينكه، اشكال تراشان نظر هر يك از مراجع فوق را در مهمترين فرائض بدون دغدغه مىپذيرند، ولى مسجد جمكران را با اينكه مورد توجه مراجع و مشايخ بوده و هست، و به قول مرحوم آية اللَّه حائرى تمام اعمالش موافق با ادله ديگر است، هدف ايراد و اشكال قرار مىدهند:
مرحوم آيةاللَّه حائرى، در ضمن بيان مطالبى در رابطه با تصحيح خبر حسنبن مثله، دو جريان مهم از مسجد مقدس جمكران نقل مىكنند كه در اينجا به آنها اشاره مىشود.:
1 - حاج شيخ حسنعلى نخودكى (اصفهانى) و توسّل در مسجد جمكران
مرحوم آيةاللَّه حائرى مرقوم داشتهاند: جناب آقاى حاج شيخ عبداللَّه مهرجردى، از وعاظ مشهور خراسان بوده و متجاوز از چهل سال است كه ايشان را به خوبى مىشناسم و آدم فاضل و درست و با محبتى است؛ ايشان در اواخر سلطنت رضا پهلوى - كه بر اهل علم خيلى سخت گرفته بود - به مرحوم حاج شيخ حسنعلى مراجعه مىكند تا از راهنمايىهاى معنوى او بهرهمند گردد و راه حلى براى مشكلى كه داشته بيابد - مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى، معروف به دستگيرى معنوى بود - حاج شيخ حسنعلى ظاهرا پس از إعمال قدرت خاصى مىگويند: حل مشكل شما براى اينكه به نظام وظيفه نروى و معاف شوى، مشروط به اين است كه به قم بروى و در مسجد جمكران قم، به حضرت صاحب الامر (عليه آلاف التحيه و الثناء) متوسّل شوى.
ايشان به قم مىآيند و به مسجد جمكران مىروند و به حضرت متوسّل مىشوند. در نتيجه، خواب مىبينند كه در مسجد يا حياط آن هستند و ظاهرا خادمهاى به ايشان مىگويد: حضرت حجت (سلاماللَّه عليه) در مجاورت مسجد تشريف دارند؛ و حاج شيخ را خدمت امامعليهالسلام راهنمايى مىكند ...
آقاى مهرجردى مىگفت: يادم نيست كه خود آقا يا من، صحبت معافيت از نظام وظيفه را پيش كشيدم، فرمود: "ما آن را درست كرديم". از خواب بيدار شدم و از سابق يك معافيت يك ساله، به عنوان مرض يا عذر ديگر - يادم نيست - داشتم. هر موقع كه نياز به نشان دادن مىشد، همان برگ موقت را - كه مدتها بود وقت آن تمام شده بود - نشان مىدادم و رفع گرفتارى مىشد؛ تا چند سال به اين گونه بود تا آنكه مشمول بخشودگى گرديدم.
2 - مرحوم آيةاللَّه حائرى و استشمام عطرى خاصّ در مسجد مقدّس جمكران
مرحوم آيت اللَّه حائرى مرقوم داشتهاند: در چند سال قبل ... يك روز عصر با مرحوم آقاى آقا سيد حسين قاضى (پسر عموى علّامه طباطبائى) به مسجد جمكران مشرف شديم. در مسجد بوى عطر مخصوصى به مشامم خورد. مثل آنكه كسى سابقا در اين محل بوده و رفته و بوى عطر آن هنوز باقى است. آن نوع عطر هنوز ياد ندارم كه حس كرده باشم.:
موقعى كه به قم برگشتم، براى نماز مغرب و عشاء به مسجد امام رفتم. هنگام مراجعت به خانه، همان بوى را در دكانى كه دواهاى قديمى فروخته مىشد حس كردم ...
فرداى آن روز، به آن دكان مراجعه كردم و جريان يك سنخ بودن جا خالى جمكران و جا خالى اين دكان را براى صاحب دكان گفتم، و گفتم: معلوم مىشود ما بيگانه نيستيم مطلب را بگو.:
گفت: إن شاء اللَّه خير است
گفتم: آقا اينجا تشريف مىآورند؟
گفت: ممكن است بعضى از اصحاب ايشان اينجا تشريف بياورند
نگارنده مىگويد: چند سال قبل، اين جانب براى يكى از دوستان هم بحث خود (جناب آقاى سيد حسن آل طه) در مسجد جمكران اين جريان را از مرحوم آيت اللَّه حائرى -استاد عظيم الشأن و متفكر خودمان- بازگو مىكردم و در ذهن خود به ديد ساده لوحى به آن مىنگريستم. در آن اثنا چنان بوى خوشى فضا را عطر آگين كرد كه سابقه آن را نداشتم، و اين بوى خوش براى هر دو نفر ما تا مدّتها محسوس بود، و هرچه به اطراف نگاه كرديم كسى در حال عطر زدن نبود.
نظر مرحوم آيةاللَّه حائرى درباره مسجد جمكران
مرحوم آيتاللَّه حائرى نسبت به مسجد جمكران عقيده خاصى داشت و خيلى از اوقات با بعضى دوستان به آنجا مىرفت؛ حتى به ياد دارم كه روزى فرمود: از ابتداى شهر تا مسجد جمكران را قدم كردم، و جمع آن قدمها را بيان فرمود كه الان به خاطر ندارم
در هر حال ايشان مىنويسد: مسجد جمكران از آيات باهرات عنايت آن حضرت است. توضيح اين مطلب در ضمن چند جهت : - كه شايد خيلى افراد از آنها غافل باشند - ذكر مىگردد: :
1 - داستان آنكه در بيدارى اتفاق افتاده است از كتاب تاريخ قم - كه معتبر است - از صدوقرحمةاللَّه نقل شده است؛ مرحوم آقاى بروجردى كه مرد دقيق و ملّايى بود مىفرمود: اين داستان در زمان صدوقرحمةاللَّه واقع شده است، و نقل او دلالت بر كمال صحّت آن دارد
2 - داستان مشتمل بر جريانى است كه مربوط به يك نفر نيست؛ زيرا صبح كه مردم بيدار مىشوند مىبينند كه زمين با زنجير علامت گذاشته شده است. اين زنجيرها به درخواست خود جناب حسن به عنوان علامت مسجد كشيده شده بود تا مردم باور كنند، اين زنجيرها تا مدتى در منزل سيّد محترمى - كه ظاهرا سيد ابوالحسن الرضا نام داشت - بوده و مردم به آن استشفاء مىنمودند و بعدا بدون هيچ جهت طبيعى مفقود مىشود.
ايشان بعد از ذكر سه دليل ديگر مرقوم داشته است :
6 - متن دستور موافق با ادلّه ديگر است، زيرا هم نماز تحيّت مسجد، هم نماز صد بار "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" و هم تهليل و هم تسبيح حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام در روايت وارد شده است:
7 - اين دو داستان كه مشهود يا مثل مشهود خودم بود، و داستانهاى ديگرى هست كه فعلا تمام خصوصيات آن را در نظر ندارم.
8 - با آنكه در آن موقع زمين بى ارزش بوده است، فقط يك مساحت كوچكى مورد دستور قرار گرفته است كه ظاهرا حدود سه چشمه از مسجد فعلى است كه در زمان ما خيلى بزرگ شده است
نگارنده كه خالى از وسوسه نيستم و خيلى خوش بين به نقليات مردم نمىباشم، از اين امارات قطع به صحت اين مسجد مبارك دارم. و الحمدللَّه على ذلك وعلى غيره من النعم التى لاتحصى. تحليل حقوقى در كلام استاد
نگارنده مرقوم مىدارد: دليل هشتم ايشان مبتنى بر امرى است كه حقوقدانان و جرم شناسان در كشف جرايم به آن تكيه مىكنند. و آن اين است كه ارتكاب خلاف (جعل، خيانت، قتل و غيره) علاوه بر عنصر مادى (نفس واقعه) و عنصر قانونى، نياز به عنصر معنوى (سوء نيّت) هم دارد. اگر در بررسىها مشخص شد كه انگيزهاى وجود ندارد، احتمال تعمّد در ارتكاب خلاف، مردود مىگردد.
مثلا قتلى توسط شخصى واقع شده، قاتل مىگويد: قتل در اثر خطا و اشتباه به وقوع پيوسته است، امّا اولياء دم ادعاى عمد دارند. در اينجا دادرسان تحقيق و كارشناسان جرايم، سوابق قاتل و مقتول را از ابتداى آشنايى قاتل و مقتول به طور دقيق بررسى مىكنند؛ هرگاه ثابت شد كه غير از دوستى رابطه ديگرى در كار نبوده و هيچ كس از نفوذ حقد و حسد و مشاجره و تنازع و مخاصمه مادى و معنوى آنان خبر ندهد، عنصر معنوى جرم كه سوء نيت مىباشد منفى اعلام مىگردد. در نتيجه، حادثه قتل از چهره عمدى بودن خارج مىگردد.
درباره حديث جمكران، انگيزه جعل، جز گرفتن حدود صد متر زمين از حسنبن مسلم جمكرانى، توسّط شخص صالحى به نام حسنبن مثله، چيز ديگرى به نظر نمىرسد. احتمال اين انگيزه به قدرى موهوم است كه قابل اعتنا نيست، زيرا در متجاوز از هزار سال قبل و در محدوده يك روستا، صد متر زمين ارزشى نداشته است تا كاروانى متشكّل از حسنبن مثله در جمكران، و عالمى به نام سيد ابوالحسن الرضا در قم، و صاحب كتاب مونسالحزين، و جمعى از بيماران و حاجتمندان قم و فرزندان سيد ابوالحسن، دست به دست هم بدهند و با جار و جنجال براى گرفتن صدمتر زمين به نفع يك مسجد غوغا به پا كنند
بنابراين؛ أصالة الصحة در نقل جارى مىشود، و به احتمال واهىِ جعل و تزوير اعتنا نمىگردد:
چكيده بحث راجع به سير تاريخى و قداست مسجد جمكران
از آنچه مرقوم شد اين نتايج به دست مىآيد :
1 - نام مسجد جمكران در زمان سابق مسجد قدمگاه صاحب الزمانعليهالسلام بوده، چنان كه مرحوم ارباب به آن تصريح نموده است.:
2 - اين مسجد علاوه بر قداست ذاتى (مسجد بودن) داراى معنويت فوق العاده، و محل استجابت دعا و بروز كرامات، و تشرّف بعضى از اولياءاللَّه به محضر مقدّس مولاى عالم حضرت مهدى - ارواحنا فداه - و رفع اضطرار و پريشانى بعضى از مضطرين است، ولى هيچ تضمينى بر اين امور در روايات و دستورات دينى وجود ندارد. بنابراين نبايد مردم را به طور جزم به اين امور اميدوار كرد:
3 - حديث تأسيس مسجد جمكران به شرحى كه مرحوم حاجى نورى و ديگران مرقوم داشتهاند، منقول از كتاب "مونسالحزين" ابو على شهيد سعيد محمّدبن حسن فتّال نيشابورى است. بنابراين، بعضى از شبهات خود به خود بر طرف مىشود.
4 - حديث مذكور از نظر محتوا موافق عقل و نقل است و با قواعد ثابت نيز سازگارى دارد و نماز تحيّت و نماز امام زمانعليهالسلام نيز از مصاديق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن ميباشند
5 - اين حديث از جهات تاريخى خبرى است واحد، و حجّيت آن مبتنى بر مبانى اصولى است. هرگاه كسى خبر واحد را در اُمور تاريخى نيز حجّت بداند و طريق حديث را هم معتبر بشناسد، مىتواند آن را به معصوم نسبت دهد.:
6 - اين مسجد از قديم مورد توجه علماى بزرگ و مراجع عاليمقام بوده و هست
7 - بايد توجه داشت كه اين مكان مسجد است نه زيارتگاه، و براى شبهاى چهارشنبه از نظر ادله امتيازى وجود ندارد
8 - نسبت دادن اين حديث به ترجمه تاريخ قم از كتاب "مونسالحزين" بنا به ظنّ قوى ناشى از اشتباه بعضى از نويسندگان نسخه خطى است. آنها مطلبى را كه در حاشيه بوده به خيال اينكه از مؤلف متن است در متن كتاب مرقوم داشتهاند و اين امر به تدريج به ساير نسخهها نيز سرايت نموده است:
9 - گرچه از تاريخ قم فقط ترجمه پنج باب آن مانده است، ولى هشت باب از ترجمه آن ، نزد صاحب انوار المشعشعين و بعضى ديگر وجود داشته است. :
10 - گرچه از كتاب "نجم الثاقب" حاجى نورى استفاده مىشود كه ايشان حديث را بدون واسطه از تاريخ قم نقل كرده است، ولى در كتاب "جنّة المأوى" و "كلمه طيبه"مرقوم داشته است كه آن را از مجموعهاى كه به قلم مرحوم سيد نعمتاللَّه جزايرى نگارش يافته، روايت كرده است
11 - نقل مرحوم محمد تقى بيك ارباب، قبل از تأليف كتابهاى حاجى نورى است؛ بنابراين، مأخذِ نقل ايشان، كتابهاى قبل از حاجى نورى است، و اين امر بر اعتبار حديث و تعدد منابع آن مىافزايد :
موقعيّت مسجد مقدّس جمكران در زمان صفويّه و قاجاريّه
در كتاب "انوار المشعشعين" چنين آمده است: از سنگ تاريخى كه در آنجا مىباشد، چنين برمىآيد كه شخصى به نام اكبر شاه در سال ( 1116) آن را تعمير كرده است. اكبر شاه در ميان قلعه جمكران منزل داشته است، و اين شعر به عنوان تاريخ تعمير اكبر شاه بر آن سنگ نوشته شده بود:
بود كامل، از پى تاريخ پير عقل گفت قائم آل محمّد را قدمگاه است اين تا آنكه در اين ازمنه كه مخروبه شده بود، حاج عليقلى جمكرانى به مقدار سيصد تومان خرج نموده و يك طرف مسجد را تعمير كرد و باقى مسجد مخروبه بود، تا آن زمان كه در اوايل سلطنت مظفر الدين شاه قاجار، جناب مستطاب "ميرزا على اصغر خان" از صدارت معزول شد و به قم آمد؛ ايشان مدتى در قم ماند و در آن ايام مسجد شريف را تعمير نمود و عمارات و حجرات چندى در آنجا ساخت ...
سيد عبد الرحيم، خادم مسجد گويد: در حال حاضر دو سه خروار تخم افشان زمين كه در اطراف مسجد جمكران است وقف آن مسجد مىباشد، و فعلاً در تصرف ايشان (آقا سيّد عبد الرحيم) است. نگارنده گويد: مرحوم ناصر الشريعه ماده تاريخ فوق را 1158دانسته است.
موقعيت مسجد مقدّس جمكران در سى سال پيش ( 1390قمرى )
نگارنده به خاطر دارد كه حدود سى سال قبل مسجد جمكران در محوطهاى كوچك قرار داشت، و اطراف آن حجرات معدودى به صورت اطاقهاى مدارس دينى براى سكونت واردين ساخته شده بود و معمولاً فقط در شب و روزهاى جمعه و شبهاى خاص، عدّه اندكى از صالحان و عابدان و افراد مضطر و پريشان به آنجا مىرفتند و در غير اين ايام كسى در آنجا ديده نمىشد.:
در يكى از ليالى متبركه ماه رجب، نگارنده با چند تن از دوستان، پياده به مسجد مشرّف شديم و شب را به احياء گذرانديم و به قصد روزه فرداى آن، سحرى آماده نموديم. آن شب جز ما چند نفر، شخص ديگرى آنجا نبود
آب انبار كوچكى در كنار مسجد بود كه آبش چندان تعريف نداشت، حفرهاى به نام چاه صاحب الزمانعليهالسلام بود كه روى آن را با پنجرهاى آهنى گرفته بودند و از شكافهاى آن عريضه به داخل چاه مىانداختند. جاده آن خاكى و نوعا افرادى كه عازم آنجا مىشدند پياده مىرفتند.
كوتاه سخن، اين مسجد با آن سابقه كهن و گزارشات تاريخى و روايى، رونق چندانى نداشت و جز افراد خاص، كسى به آنجا نمىرفت (و اين امرى است كه انگيزه جعل را منتفى مىسازد، زيرا تا پول و مقام و منصب در كار نباشد، انگيزه جعل به وجود نمىآيد) در عين حال افراد معدودى در گرما و سرما مقيد بودند كه رابطه خود را با اين مكان مقدّس حفظ نمايند:
مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى قمى كه واعظى زبردست بود، در منبر مسجد امام حسنعليهالسلام قم فرمود: من مقيد بودم شبهاى جمعه را جمكران باشم، در يكى از شبهاى زمستانى در مسجد بيتوته كرده بودم. برف هم مىباريد. خوابيدم و نياز به غسل پيدا كردم. به تنهايى در دل شب در جاده پر از برف پياده آن هم با نعلين به قم آمدم و بعد از انجام غسل مجددا به مسجد برگشتم و به عهد خود وفا كردم.
از حرفهاى ايشان استفاده مىشد كه جاذبه منبر او در اثر آن پايدارى بوده است:
اين گستردگى فعلى و توجه توده مردم به طورى كه از سراسر كشور در شبهاى چهارشنبه و جمعه به آنجا هجوم مىآورند، مربوط به سى سال اخير است. سبب آن كسادى و علت اين رواج بى سابقه چيست؟ هر كسى چيزى را معرفى مىكند، ولى مجموع امور ذيل مىتواند در رواج وتوجه مردم دخيل باشد.
1 - وجود وسائل حمل و نقل
2 - آسفالت جاده و امكانات رفاهى:
3 - گرفتارى و پريشانى مردم عصر حاضر كه هر شخص دهها گرفتارى طاقت فرسا دارد، و چون گرفتاران از راههاى مادى و اسباب عادى مأيوسند، به اماكن مقدّسه مخصوصا به اين مكان شريف رو مىآورند
در هر حال وظيفه روحانيت و هيئت محترم امناى مسجد است كه از اين گرايش بى سابقه به طور صحيح استفاده كنند، و با امر به معروف و نهى از منكر و تصحيح عقايد و ترويج اخلاق حسنه از اين جمعيت انبوه، عاشقان و دلباختگانى عارف براى حضرت مهدى - ارواحنا فداه - تربيت نمايند.
أللهُمَّ اجْعَلنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَنْصارِهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ
چند ديدگاه از صاحب كتاب انوار المشعشعينالف: درباره تاريخ قم
مرحوم حاج شيخ محمّد على قمى، صاحب كتاب "انوار المشعشعين" كه در سال ( 1302) قمرى به تأليف آن كتاب اشتغال ورزيده است، تصريح كرده كه وى به هشت باب از ترجمه تاريخ قم دست يافته است. آن چنان كه مرحوم حاجى نورى از "رياض العلماء" نقل كرده است، وى فرموده است: صاحب "رياض العلماء" نيز به هشت باب از ترجمه تاريخ قم دست يافته است.
در حالى كه علامه مجلسىرحمةاللَّه، با آن همه امكانات تنها به پنج باب از ترجمه كتاب دست يافته است و در حال حاضر نيز، بيش از همان پنج باب موجود نيست
ب: درباره كتاب "خلاصة البلدان "
وى در مقدمه كتابش مىنويسد: كتاب "خلاصة البلدان" از تأليفات صفى الدين محمّدبن محمّدبن هاشم حسينى رضوى قمى است كه خود در اول كتاب مىنويسد: از سال 1179به خواهش ملّا محمّد صالح معلم قمى آن را تأليف نمودم.
ايشان در بخش ديگرى از كلام خود مىنويسد: صفى الدين رسالهاى مىنويسد كه مشتمل بر مقدارى از اخبار قم، و حديث خبر دادن امير المؤمنينعليهالسلام به پسر يمانى از شرافت زمين قم و كيفيّت بناء مسجد جمكران و اسم آن را "خلاصة البلدان" گذارده است:
ج: درباره مسجد جمكران
وى مىنويسد: مخفى نماند كه يكى از مواضع مشرفه و مساجد مقدّسه قم، مسجد جمكران است كه حضرت حجّتعليهالسلام را در آن مقام ديدهاند، و حضرت امر به بناء مسجد نموده است، و چه مقدار از آيات الهى و معجزات و نوادر كرامات در آن مكان مقدّس ديده شده كه باعث حيرت است.
د: درباره حديث فرزند يمانى
وى حديثى را ازكتاب "خلاصةالبلدان" بهنقل از كتاب "مونسالحزين" نقل كرده است كه خلاصه حديث چنين است :
امير مؤمنان علىعليهالسلام به پسر يمانى فرمود :
قائم آل محمّدعليهالسلام از شهر قم ظهور مىكند و مردم را دعوت به حق مىكند، و همه خلايق از شرق و غرب به سوى آن شهر حركت مىكنند، و اسلام تازه گردد ... و رايت (پرچم) در اين كوه سفيد بزنند به نزد دهى كهن كه در جنب مسجد است و آن را جمكران خوانند.
وى در اين كتاب پنج كرامت از سيّد عبدالرحيم، خادم مسجد جمكران نقل نموده و چون او را توثيق نكرده است از درج آن خوددارى مىشود
نگارنده گويد: كتاب "خلاصة البلدان" به سعى فاضل معاصر جناب آقاى سيد حسين مدرسى طباطبائى - از دوستان قديمى نگارنده - در سال 1396قمرى به چاپ رسيده است، وى به دو نسخه خطى ناقص از اين كتاب دست يافته است كه فاقد خبر مسجد و خبر پسر يمانى است؛ از ايشان اميد بود كه با تتبّع بيشتر به نسخه كامل دست مىيافت و در نتيجه، خدمت بيشترى را ارائه مىداد.:
وضع فعلى مسجد جمكران و برنامه ريزى براى آينده
در حال حاضر فضاى مسجد و اطراف آن صدها هزار متر مربع را است
در گزارشى آمده است كه طبق طرح تصويبى سال 1376شمسى، طرح جامع مسجد شامل چهار صد هكتار اراضى منطقه است كه حدود چهل هكتار (چهارصد هزار متر) محدوده داخلى مسجد پيش بينى شده است. در بخش ديگر اين گزارش آمده است كه سالانه حدود پانزده ميليون نفر به مسجد جمكران مىآيند.
مشاهدات عينى نگارنده در شهريور 1378
چون نوبت به بيان وضع مسجد در حال حاضر رسيد، براى اينكه چيزى را بدون تحقيق ننويسم، عصر روز سه شنبه نهم شهريور ( 1378) شمسى، مطابق با پانزدهم جمادى الثانى ( 1420) قمرى، ابتدا با بعضى از دوستان از كوه خضر ديدن نمودم. اين كوه حدّ فاصل بين قم و جمكران است و حدود سه كيلومتر با جمكران فاصله دارد. راه اين كوه در حال حاضر منحصر به جادهاى است كه از شهرك امام خمينى به آن كوه منتهى مىشود. از پايين كه نگاه شود، چندان مرتفع نيست، ولى از بالاى آن بسيار مَهيب و مرتفع به نظر مىرسد، وقتى از بالا به پايين نگاه شود گويا از هواپيما به زمين نگاه مىشود. آن چنان حيرت آور و وحشتانگيز است كه پايين آمدن را بر انسان دشوار مىسازد.
افضلالملك كه در سال ( 1310) قمرى از اين كوه ديدن كرده است مىنويسد: وجه تسميه اين كوه به خضر اين است كه مىگويند: در اينجا حضرت خضر ديده شده است. وى مىنويسد: از قديم اوتاد و اقطاب در آن كوه به اعتزال به سر مىبردند.
در بالاى كوه مسجد كوچكى است، داراى محراب و جالب توجّه. نگارنده نماز مغرب را در آنجا خواندم. صاحب كتاب انوار المشعشعين كه در سال ( 1302) قمرى به تدوين آن كتاب اشتغال داشته است مىگويد: شخصى نذر كرد كه هرگاه حاجتش روا شود براى بالا رفتن به آن كوه پلّه بسازد، چون حاجت روا شد، سيصد پلّه براى آن كوه درست كرد.
ولى در حال حاضر، جاده را به صورت مارپيچ درست كردهاند و انسان به آسانى مىتواند بالا رود. قلّه كوه را هم تسطيح نمودهاند، به طورى كه جمع زيادى مىتوانند در بالاى كوه اجتماع كنند. از قرار مسموع در سال گذشته، بعضى از ارگانهاى دولتى در آنجا كك مراسم خواندن دعاى عرفه را بپا داشتند. در هر حال اين كوه حيرت افزا و ديدنى است. كسى كه مكّه را ديده و به جبل النور رفته باشد در بالاى اين كوه به ياد غار حرا مىافتد.
در بالاى كوه احساس معنويّت مىشود و تمام شهر و اطراف آن به خوبى ديده مىشود. خصوصيات آن كوه قابل توصيف نيست. امكانات عيّاشى در آنجا وجود ندارد، لذا هر نوع شايعه مركزيت آن كوه براى گناه تكذيب مىشود
بعد از اداى فريضه مغرب، راهى مسجد جمكران شديم. حدود نيم ساعت از شب گذشته بود كه وارد شبستان مسجد شدم. به سختى توانستم جايى براى نماز عشا پيدا كنم. بعد از فريضه عشاء براى بررسى اوضاع از شبستان خارج شدم. تمام فضاى رو باز اطراف مسجد كه چندين هزار متر مربع مىباشد، زير پوشش جمعيت بود.اكثر مردم به نماز و دعا مشغول بودند و هر دقيقه به عدد آنان اضافه مىشد:
از آنجا، راهى درمانگاه مجلّل و مجهّز مسجد جمكران شدم. آمارى از دكترهاى متديّن كه رايگان براى معاينه و نسخه نويسى به آن درمانگاه مىآيند در تابلوى بزرگى نوشته شده بود. داروخانهاش داير و فضايش مملوّ از مسافر بود
بعد از مدّتى كوتاه به طرف مسجد آمدم. صدها دستگاه وسيله نقليه از كوچك و بزرگ در بيابانهاى اطراف به چشم مىخورد. سيل خروشان جمعيت رو به افزايش بود و از بلندگوهاى مسجد صداى قرآن طنين انداز بود.
بعد از ديدار با بعضى از اعضاى هيئت مديره و صرف شام، مجدّدا از فضاى روباز مسجد مسير خروجى را طى كردم. با دقت وضع مردم را زير نظر گرفتم. اكثر آنان مشغول دعا و نماز و عبادت بودند. مجموع اين وضعيت در داخل فضاى روباز، منظره مسجد الحرام و منظره منى و عرفات را در ذهن انسان تداعى مىنمود. در اين هنگام، مدح امام زمان از بلندگوى مسجد پخش مىشد. اوضاع سمعى و بصرى آن چنان جذّاب بود كه قابل توصيف نيست. از داخل تاكسى مشاهده كردم كه يك روحانى محاسن سفيد، از ديدن اين منظره "MS Mincho"; و شنيدن مدح امام زمانعليهالسلام آن چنان به وجد آمده كه گويى به طرف مسجد پرواز مىكند و با ريختن اشك چشم و تكان دادن دستها گويا امام را مىبيند. خلاصه چنان از خود بيخود بود كه اين بنده سنگدل را به گريه انداخت
از بعضى در مقام انتقاد شنيده مىشود كه به بهانه جمكران، بعضى از مردم راهى صحنه گناه مىشوند. پاسخ ايشان مثل مشهور است: "براى يك بى نماز، درِ مسجد بسته نمىشود". از يك اجتماع چند هزار نفرى نبايد توقّع عصمت داشت. انجام چند جرم يك امر طبيعى هر اجتماع است
اشكال تراشان بيايند اشكال را برطرف كنند و از اين جمعيت كه با هزينه خود از اطراف كشور به اين مكان مىآيند با امر به معروف و نهى از منكر و تبليغات صحيح بهره بردارى كنند. اين اجتماع عبادى در هر مكانى باشد آن مكان، مقدّس مىشود و در هر بيابانى كه فرياد و ضجّه بلند نمايند، جاى استجابت دعا مىگردد. همه بايد جمع شويم از افراط و تفريطها و اسراف كاريها، تجملات و خود سريها بكاهيم و آن چنان را آن چنانتر بنمائيم.:
اى به كشور ايمان، شهريار بى همتا
وى به عرصه امكان، گنج علم سبحانى
آيت خدايى تو، جان مصطفايى تو
قلب مرتضايى تو، هفت سرّ قرآنى
هم نهانى و هم پيدا: در مَثَل چو خورشيدى:
گر چه از نظر چندى است زير ابر پنهانى
اى عجب به پنهانى، مىزند ره دلها
نرگست به شهلايى زلفت از پريشانى
از رخت نقاب افكن، راز عالمى بگشا
تا عيان شود بر خلق، سرّ اوّل و ثانى
حال ما مسلمانان، در هم است و بى سامان
درد ما شود درمان، از لبت به آسانى
خاطرِ "الهى" را از رخت چون ماه افروز
كز غمت شب هجران، در هم است و ظلمانى
ذكر چند كرامت
توكّل و اطمينان به استجابت دعا در مسجد جمكران
جناب مستطاب آقاى حاج حبيب اللَّه بيگدلى (از اخيار قم و والد محترم صديق مكرّم جناب آقاى حاج شيخ مهدى بيگدلى) فرمود: مرحوم آقاى حاج شيخ عباس قمى -محدّث معروف- برادرى داشت به نام حاج مرتضى، اين مرد كاسب بود و چندان سوادى نداشت، امّا بسيار متديّن و خوش عقيده بود. روزى همسرش مىگويد: براى دخترمان رفته رفته بايد جهيزيه فراهم كرد. وى در جواب مىگويد: فعلاً وقت شوهر كردن او نيست. هر زمان به سنّ مقتضى رسيد، به مسجد جمكران مىروم و ترتيب كار را مىدهم. بعد از چند سال همسرش مىگويد: حالا وقت تهيه جهيزيه است، زيرا دختر به سن شوهردارى رسيده است.
حاجى مىگويد: رفتم مسجد جمكران تا ترتيب كار داده شود. مسجد مىرود و شب را بيتوته كرده، دعا و توسّل لازم را به عمل مىآورد. فرداى آن شب پياده برمىگردد. در اثناى راه، از درخت توتى كه هنگام بهره برداريش رسيده بود استفاده مىكند و سپس، زير آن درخت مىخوابد. بعد از استراحت راهى منزل مىشود. وقتى وارد مىشود مشاهده مىكند كه مرحوم آيت اللَّه سيد صدر الدين صدر موسوى، از علماى بزرگ قم، با طلبه جوانى در اتاق نشستهاند. مرحوم آقاى صدر مىفرمايد: كجا بودى؟ نزديك يك ساعت است به انتظار تو هستم. ايشان جريان را گزارش مىدهد.
مرحوم آقاى صدر مىفرمايد: من آمدهام تا دخترت را براى اين روحانى جوان خواستگارى كنم؛ تمام مخارج عقد و عروسى و جهيزيه با خودم مىباشد. از دخترت اذن بگير؛ در صورتى كه موافقت نمايد عقد ازدواج را جارى كنم. ايشان مطلب را با همسر و دخترش در ميان گذاشته موافقت آنان را جلب مىكند و در همان مجلس، عقد نكاح جارى مىشود و تمام هزينه را مرحوم صدر مىپردازد و پس از يك هفته، مجلس عروسى برگزار مىگردد. "وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ".
داستان حاج سيد مرتضى حسينى
صديق مكرّم آقاى حاج سيد عباس حسينى (واعظ) كه چند ماه قبل مرحوم شد از پدرش مرحوم سيد مرتضى حسينى كه از تربيت شدگان مرحوم حاج شيخ محمّد تقى بافقى است، جريانى را نقل كرد؛ از ايشان خواستم آن را بنويسد، قبول فرمود. چكيده آن نوشته كه نزدم موجود است اين چنين است:
مرحوم سيّد مرتضى، منزل مسكونى خود را به يكصد و هشتاد تومان به طور اقساط پنج ماهه، خريدارى كرده و در سر رسيد اوّلين قسط با تهى دستى روبرو مىشود. به مسجد جمكران رفته و به امام زمانعليهالسلام متوسّل مىشود.
مرحوم حاج اسداللَّه خرّاز قمى كه از دوستان متديّن مرحوم سيّد مرتضى بوده و حدود چهل سال سيّد براى او روضه هفتگى مىخوانده، او را ديدار كرده و مىگويد كه در خواب از طرف حضرت ولى عصرعليهالسلام مأمور شدم اقساط خانهات را بپردازم (ظاهرا حاج اسداللَّه از اصل خريد خانه هم بى خبر بوده) سيّد قبول مىكند و تمام اقساط منزل به بركت توسّل به حضرت بقية اللَّه توسط حاج اسداللَّه پرداخت مىگردد.
مرحوم حاج سيد عبّاس مىگفت: آقاى حاج اسداللَّه، پدرم را وصىّ خود قرار داد. بعد از فوت حاجى، پدرم تمام مراسم واجب و مستحب را براى او انجام داد. آن شب بر اثر خستگى، بعد از نماز مغرب و عشا خوابش گرفت. نيمه شب از جا برخاست. خيال كردم ناخوش است. گفتم: چه شده؟ گفت: الآن حاج اسداللَّه را خواب ديدم. به من گفت: همه كارها را انجام داديد، مگر نماز ليلة الدفن را، تا دير نشده برخيز آن را هم به جا آور. حال مىخواهم آن نماز را بخوانم. پدرم به من گفت: سيّد عباس، ببين حاجى در شب اوّل قبرش چقدر فراغ خاطر دارد.
يك داستان آموزنده
در سال ( 1340) شمسى كه در مشهد مقدّس تحصيل مىكردم، در يكى از شبهاى جمعه به منزل آقاى حاج آقا حسن قمى، فرزند مرحوم حاج آقا حسين قمى (مجتهد معروف) براى استماع موعظه كه خود متصدّى آن بود رفتم. ايشان در ضمن نصايحى كه داشتند، به زائران مرقد مطهر حضرت رضاعليهالسلام سفارش مىكرد كه خودشان را اصلاح كنند و از معصيت اجتناب نمايند، آنگاه فرمود: دوستى دارم از تجّار تهران كه محلّ وثوق مىباشد. وى برايم گفت: شريكى دارم كه چندى قبل براى زيارت به مشهد آمد. چند روز بعد از سفر او، در خواب مشاهده كردم كه من هم براى زيارت مرقد مطهر امام وارد حرم شدم. وقتى وارد روضه مقدّسه شدم، ديدم كه حضرت رضاعليهالسلام در يك بلندى نشسته و وضع زائران خود را مشاهده مىكند و به آنان احترام مىگذارد.
در اين بين ديدم كه شريك من هم داخل جمعيّت است و دارد اطراف ضريح طواف مىكند. ولى وقتى مقابل امام رسيد دستش را براى زدن سيلى به امام، دراز كرد! امام با عقب كشيدن چهره خود آن سيلى را رد نمود. طولى نكشيد كه آن مرد مجدّدا مقابل امام آمد و دستش را به طرف امام دراز كرد! اين بار هم سيلى به چهره امام اصابت نكرد. بعد از مدت كوتاهى براى بار سوم دستش را دراز كرد و يك سيلى به چهره نورانى آن حضرت زد! اين بار سيلى به صورت امام اصابت نمود، به طورى كه رنگ چهره تابناك امام نيلگون گرديد! از خواب بيدار شدم و در فكر فرو رفتم.
بعد از چند روز كه شريكم از سفر برگشت، به ديدار او رفتم و در خلوت، خواب را برايش بازگو نمودم. ديدم رنگ صورتش عوض شد و گفت: اين خواب حقيقت دارد! من مشغول طواف بودم و به يكى از شبكههاى ضريح دست انداختم، در كنارم زنى بود جوان، شيطان وسوسهام كرد و او را به گناه دعوت كردم. آن زن اعتنا نكرد. يك دور ديگر زدم و باز كنار او قرار گرفتم و او را به گناه فرا خواندم. باز آن زن اعتنا نكرد. براى بار سوم، در اثر وعدههايى كه دادم، او را رام كردم و از همانجا براى انجام گناه وبى عفّتى همراه خود بيرون آوردم و سر انجام آلوده گناه منافى با عفت شديم.
نگارنده مىگويد: اختلاط مرد و زن نامحرم در معرض گناه است. گرچه اين اختلاط در حرم مطهر امام رضاعليهالسلام باشد. از عيسىبن مريم روايت شده است:
ايّاكم والنظرة فإنّها تزرع في قلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنه".
از نگاه به نامحرم پرهيز كنيد زيرا در دل نگاه كننده تخم شهوات رإ؛''كك كشت مىكند و همان براى گرفتارى انسان كافى است".
كرامتى از حضرت معصومه عليهاالسلام
چون تمام نعمتهاى مادّى و معنوى اهل قم، به بركت حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام است و ما همگى از بركت قبر مطهرش متنعّم هستيم، از انصاف به دور است كه در اين كتاب از فضائلش نشود؛ بر اين اساس چكيده كرامتى را كه صاحب انوار المشعشعين در كتابش به عنوان يك امر متواتر درج نموده، در اين نوشتار مىآوريم. ايشان مىنويسد: يكى از خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام ميرزا اسد اللَّه، از ناحيه پاگرفتار بيمارى شقاقلوس (بى حسّى و فاسد شدن عضوى از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به قطع پاى ايشان دادند، تا بيمارى به ديگر اعضا سرايت نكند.
ايشان مىگويد: حال كه بناست فردا پايم را قطع كنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت معصومه ببريد. او را به دوش مىكشند و به حرم مىآورند. خدّام در را بسته و او را به حال خود وا مىگذارند، وى از فشار درد تا صبح صادق فرياد مىزند. هنگام صبح خوابش مىبرد و در عالم خواب خانم مجلّلهاى را مشاهده مىكند كه به او مىگويد: ترا چه مىشود؟ جواب مىدهد: پايم فاسد شده و از خدا مىخواهم كه يا مرا مرگ دهد و يا شفا بخشد.
آن خانم گوشه مقنعه خود را چندين دفعه به پاى او ماليده مىفرمايد: تو را شفا داديم. عرض مىكند: شما كى باشيد؟ مىفرمايد: فاطمه دختر موسىبن جعفر.
او از خواب بيدار مىشود و خود را سالم مىيابد. فريادش بلند مىشود كه در را باز كنيد، شفا گرفتم. خدّام در را باز كرده، وى را خندان و سالم مىبينند.
شگفت اينكه مقدارى پنبه نزد او يافت مىشود كه هر مريضى آن را به موضع درد خود مىماليد شفا مىيافت، ولى در خرابى سيل قم آن پنبه مفقود گرديد.
حضرت معصومه در سال ( 201) قمرى در شهر قم، بعد از هفده روز بيمارى وفات يافت و در مقبرهاى در محلّ فعلى مدفون گرديد، و بعدها چهار زن ديگر از خواتين اهل بيتعليهمالسلام در كنار او دفن شدند.
ابتدا زينب دختر حضرت جوادعليهالسلام سقفى از بوريا بر قبر بنا كرد. در سال ( 529) قمرى "شاد بيگم"، از زنان خاندان امير تيمور گوركانى، گنبد منور را ساخت، و در سال ( 925) قمرى به دستور شاه اسماعيل صفوى تجديد بنا شد و بعدا فتحعلى شاه قاجار، گنبد را طلا نمود.
طبق روايتى كه در كتاب "كامل الزيارات" مذكور است، امام جوادعليهالسلام فرمود:
"وَمن زار عمّتي بقم فله الجنّة"
يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم
چون جنّت اعلا، حرم محترم قم
بانوى جنان، اخت رضا، دختر موسى
دُردانه زهرا و ملائك، خدم قم
اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش
هر كس كه زيارت كندش در حرم قم
گزيده سخنان امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
1ـ توجه امام مهدى (عج) به شيعيان خويش
انا غير مهملين لمراعاتكم, و لا ناسين لذكركم, و لو لا ذلك لنزل بكم اللاواه, واصطلمكـم الاعداء. فـاتقـوا الله جل جلاله و ظاهـرونـا.(1)
ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم,كه اگر جز ايـن بود گرفتاريها به شما روى مىآورد و دشمنان, شما را ريشه كـن مى كردند. از خدا بترسيد و ماراپشتيبانى كنيد.
2ـ عمل صالح و تقرب به اهل بيت عليهم السلام
فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا,وليتجنب ما يدنيه من كراهيتنا و سخطنـا, فـان امـرا يبغته فجـاه حيـن لا تنفعه تـوبه, و لا يتجيه مـن عقـابنــا ندم على حوبه.(2)
هريك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستى ما نزديك مى سازد,عمل كند واز آنچه كه خـوشايند ما نبـوده وخشـم ما در آن است, دورى گزيند, زيرا خـداوند به طور ناگهانى انسان را مىگيرد, در وقتى كه توبه برايـش سودى ندارد وپشيمانى او را از كيفـر مـا به خـاطـر گنـاهـش نجـات نمـى دهــد.
3ـ تسليـم در مقـابل دستـورهـاى اهل بيت عليهم السلام
فاتقو الله و سلموا لنا و ردو الامر الينا,فعلينا الاصدار,كما كان منا الايراد, و لا تحاولوا كشف ما غطـى عنكـم, و اجعلـوا قصـدكـم الينا بالمـوده علـى السنه الـواضحه.(3)
از خـدا بتـرسيد و تسليـم ما شـويد , كارها را به ما واگذاريـد, برماست كه شما را از سرچشمه, سيراب برگردانيـم, چنان كه بـردن شما به سرچشمه از ما بود, در پى كشف آنچه از شما پـوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستى مـا بـر اساس راهـى كه روشـن است به طـرف مـا قـرار دهيــد.
4ـ تحقق حتمى حق
ابى الله عزوجل للحق الا اتماما وللباطل الا زهوقا, و هو شاهد على بمااذكره.(4)
خـداوند مقدر فرموده است كه حق به مرحله نهايى و كمال خود برسد و باطـل از بيـن رود, و او بـر آنچه بيـان نمـودم گواه است.
5ـ خلقت هدفدار و هدايت پايدار
ان الله تعالى لم يخلق الخلق عبثا و لا اهملهم سدى بل خلقهم بقدرته و جعل لهم اسماعا و ابصارا و قلوبا و البابا ثـم بعث اليهم النبيين عليهم السلام مبشريـن و منذريـن يـامرونهم بطاعته و ينهونهم عن معصيته و يعرفونهم ما جهلوه مـن امر خالقهم و دينهم و انزل عليهم كتابـا, و بعث اليهم ملائكـه ياتيـن بينهم و بيـن مـن بعثهم اليهم بــالفضل الذى جعله لهم عليهم.(5)
خداوند متعال, خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است,بلكه آنان را به قـدرتـش آفريـده و بـراى آنها گـوش وچشـم ودل و عقل قرار داده , آن گاه پيامبرانراكه مژده دهنده و ترساننده هستنـد به سـويشان برانگيخت تا به طاعتـش دستـور دهند واز نافرمانـى اش جلـوگيرى فـرمايند و آنچه را از امـر خـداونـد و دينشان نمى دانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد وبه سـويشان فرشتگان بـرانگيخت تـا آنهاميان خـدا و پيامبـران ـ به واسطه تفضلـى كه بـر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.
6ـ ظهور حق
اذا اذن الله لنـا فـى القـول ظهر الحق و اضمحل الباطل و انحسر عنكـم. (6)
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گـوييم, حق ظاهر خـواهد شد و باطل از ميـان خـواهـد رفت وخفقـان از ( سـر) شمـا بـرطـرف خـواهـد شـد.
7ـ تفتيش ناروا
من بحث فقد طلب, ومن طلب فقد دل, و من دل فقد اشاط و من اشاط فقد اشرك.(7) حضرت مهدى(عج)در خصوص كسانى كه در جستجوى او بوده اند تا به حاكم جور تحويلش دهنـد فرمـوده است: آن كه بكاود, بجويد و آن كه بجـويد دلالت دهـد وآن كه دلالت دهـد به هـدف رسـد و هـر كه (در مـورد مـن) چنيـن كنـد, شـرك ورزيـده است.
8ـ ظهور حق به اذن حق
فلاظهور الا بعد اذن الله تعالـى ذكـره و ذلك بعد طـول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا.(8)
ظهورى نيست , مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دلها و فراگير شدن زمين از جورو ستم.
9ـ مدعيان دروغگو
سياتى الى شيعتى من يدعى المشاهده. الا فمن ادعى المشاهده قبل خروج السفيانى و الصيحه فهو كذاب مفتـر ولاحـول و لا قـوه الا بـالله العلـى العظيـم. (9)
آگاه بـاشيـد به زودى كسانـى ادعاى مشاهده (نيابت خـاصه) مـرا خـواهند كرد. آگاه باشيد هر كـس قبل از ((خروج سفيانى)) و شنيدن صداى آسمانى , ادعاى مشاهد مرا كند دروغگـو و افتـرا زننـده است حـركت و نيرويـى جز به خـداى بزرگ نيست.
10ـ دنيا در سراشيبى زوال
ان الدنيا قد دنا فنائها و زوالها واذنت بالـوداع و انى ادعوكم الى الله و رسـوله(ص) و العمل بكتـابه وامـاته البـاطل و احيـاء السنه. (10)
دنيا فنا و زوالـش نزديك گرديده و در حال وداع است, و مـن و شما را به سوى خدا و پيامبرش ـ كه درود خدا بر او و آلـش بادـ و عمل به قرآنش وميراندن باطل و زنده كرن سنت, دعوت مىكنم.
11ـ ذخيره بزرگ
انا بقيه من آدم وذخيره من نـوح ومصطفى من ابراهيم و صفوه من محمد(ص).(11)
مـن باقيمانده از آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و خلاصه محمد(درود خـدا بر همگى آنان باد) هستم.
12ـ حجت خدا
زعمت الظلمه ان حجه الله داحضه و لـو ادن لنـا فـــى الكلام لزال الشك. (12)
ستمگران پنداشتند كه حجت خدا از بين رفته است, در حالى كه اگر به ما اجازه سخـن گفتـن داده مـى شـد, هـر آينه تمـام شكها را از بيـن مـى بـرديـم.
13 عطسه, نشانه سلامت
الا ابشـرك فـى العطـاس فقلت بلـى قـال: هـو امـان من الموت ثلاثه ايام.(13)
نسيـم, خـدمتكـار حضـرت مهدى (عج) گـويـد: آن حضـرت به مـن فـرمـود: آيا تو را در مورد عطسه كردن بشارت دهم؟ گفتم:آرى. فرمود: عطسه, علامت امان از مرگ تا سه روز است. 14ـ نماز,طرد كننده شيطان
مـا ارغم انف الشيطـان بشـىء مثل الصلـوه فصلها و ارغم انف الشيطــان.(14)
هيچ چيز مثل نماز بينى شيطان را به خاك نمى مالد پس نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال.
15ـ اذن مالك
لايحل لاحـد ان يتصـرف فـى مـال غيـره بغيـر اذنه.(15)
تصـرف درمـال هيچ كـس بـدون اجـازه او جـايز نيست.
16ـ استعاذه به خدا
اعوذ بالله من العمى بعد الجلاء و من الضلاله بعدالهدى و من موبقات الاعمال و مرديات الفتن.(16)
پناه به خدا مى برم از نابينايى بعد از بينايى و از گمراهى بعد از راهيابـى و از اعمـال نـاشـايسته و فـرو افتـادن در فتنه ها.
17ـ اسوه هاى حقيقت
ان الحق معنـا و فينـا , لا يقـول ذلك سـوانـا الا كذاب مفتــر.(17)
حق با ما و در ميان ماست, كسى جز ما چنين نگويد, مگر آن كه دروغگو و افترا زننده باشد.
18ـ ظهور فرج به اذن خدا
و امـا ظهور الفـرج فانه الى الله عزوجل, كذب الوقاتـون. و اما قول من زعم ان الحسيـن(ع) لـم يقتل, فكفـر و تكذيب و ضلال.(18)
اما ظهور فرج,مـوكـول به اراده خداوند متعال است و هر كس براى ظهور ما وقت تعيين كند دروغگوست. و اما گفته كسانى كه پنداشته اند امام حسين(ع)كشته نشده كفرو دروغ و گمراهى است.
19ـ شناخت خدا
ان الله تعالى هوالذى خلق الاجسام و قسم الارزاق لانه ليس بجسم و لاحال فى جسم (( ليـس كمثله شـىء و هـو السميع العليم)).(19)
همانا خداوند متعال, كسى است كه اجسام را آفريده و ارزاق را تقسيم فرموده, او جسـم نيست ودر جسمى هم حلول نكرده,(( چيزى مثل او نيست و شنوا وداناست)).
20ـ ائمه (ع) دست پرورده هاى پروردگار
ان الله معنا و لا فاقه بنا الى غيره والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا و نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا.(20)
خـداوند با ماست, وبه جز ذات پـروردگار به چيزى نياز نـداريم, و حق با ماست. اگر كسانى با ما نباشند, هرگز در ما وحشتـى ايجاد نمـى شـود, ما دست پرورده هاى پـروردگـارمـان , ومـردمـان , دست پـرورده هـاى مـا هستند.
21ـ دانش حقيقى
العلـم علمنـا و لاشـىء عليكـم مـن كفـر مـن كفــر.(21)
دانـش , دانـش مـاست , از كفـر كـافـر,گزنـدى بـر شمـا نيست.
22ـ اتفاق و وفاى به عهد
لو ان اشياعنا و فقهم الله لطاعته علـى اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تـاخـر عنهم اليمـن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهـدتنا.(22)
اگرشيعيان ماـ كه خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفق بداردـ در وفاى به عهد و پيمان الهى اتحاد اتفاق مى داشتند و عهد و پيمان را محترم مـى شمردند, سعادت ديـدار مـا به تـاخـيـر نمـى افتـاد و زودتـر به سعادت ديـدار ما نـائـل مى شدند.
23ـ پيروان نادان
قـد آذانا جهلاء الشيعه و حمقائهـم , و من دينه جناح البعوضه ارجح منه.(23)
حضـرت مهدى(عج) به محمـد بـن علـى بـن هلال كـرخـى فـرمـوده انـــد: نادانان و كـم خـردان شيعه و كسانـى كه بال پشه از دينـدارى آنان محكمتـر است مارا آزردند
24ـ بيزارى از غاليان
انا برىء الى الله والـى رسـوله ممـن يقول انا نعلم الغيب ونشاركه فى ملكه اويحلنـا محلا سـوى المحل الذى رضيه الله لنـا.(24)
من از افرادى كه مى گويند: ما اهل بيت ( مستقلا از پيـش خود وبدون دريافت از جانت خداوند ) غيب مى دانيم و در سلطنت و آفرينـش موجـودات با خدا شريكيـم, يا ما را از مقامى كه خداوند براى ما پسنديده بالاتر مى برند, نزد خدا و رسـولـش , بيزارى مى جويم.
25ـ سجده شكر
سجده الشكر من الزم السنن و اوجها.(25)
سجده شكر واجبترين مستحبات است.
26ـ فضيلت تعقيبات نماز
ان فضل الدعاء و التسبيح بعدالفرائض على الدعاء بعقيب النوافل كفضل الفرائض على النوافل.(26)
فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاى واجب در مقايسه بـادعا و تسبيح پــس از نمازهاى مستحبى ,مانند فضيلت واجبات بر مستحبات است.
27ـ سجده مخصوص خداست .
فاما السجود على اقبر فلايجوز.(27)
سجده بر قبر جايزنيست.
28ـ راه اندازى كار مردم
ارخص نفسك و اجعل مجلسك فـى الـدهليز واقض حـوائج النـاس. (28)
خودت ر (بـراى خـدمت) در اختيار مـردم بگذار, ومحل نشستن خويش را در ورودى خـانه قـرار بـده , و حـوائج مـردم را بــرآور.
29ـ امنيت بخش زمين
انـى امـان لاهل الارض كمـا ان النجـوم امـان لاهل السماء.(29)
وجود من براى اهل زمين, سبب امان و آسايش است, همچنان كه ستارگان سبب امان آسمان اند.
30ـ رجوع به راويان حديث
و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله عليهم.(30)
در پيشامـدهاى مهم اجتماعى به راويان حديث ما مراجعه كنيد, زيرا كه آنان حجت مـن بـر شمـا هستنـد و مـن هـم حجت خـدا بـر آنـان هستم.
31ـ مطاع, نه مطيع كسى
انه لم يكن احد من آبائى الا وقد وقعت فى عنقه بيعه لطاغيه زمانه و انى اخرج حيـن اخـرج و لا بيعه لاحـد مـن الطـواغيت فـى عنقـى.(31)
هر يك از پدارنم بيعت يكى از طاغوتهاى زمان به گردنشان بود, ولى من در حالى قيـام خـواهـم كـرد كه بيعت هيچ طـاغوتـى به گـردنـم نبـاشـد.
32ـ آفتاب پشت ابر
و امـا وجه الانتفـاع بـى فـى غيبتـى فكـالانتفـاع بـالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب.(32)
كيفيت بهره ورى از من در دوران غيبت, مانندكيفيت بهره ورى از آفتاب است هنگامى كه ابر آن را از چشمها پنهان سازد.
33ـ سبقت اراده خدا بر همه چيز
ولكـن اقـدار الله عزوجل لاتغالب و ارادته لاترد , و تـوفيقه لايسبق.(33)
به راستـى كه مقـدرات خـداونـد متعال, مغلـوب نشـــود واراده الهى مـردود نگـردد و چيزى بـر تـوفيق او پيشـى نگيـرد.
34ـ علت اصلى غيبت امام(ع)
واما عله مـا وقع مـن الغيبه فـان الله عزوجل قال: (( يا ايها الذين آمنوا لاتسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسئكم .(34)
امـا علت و فلسفه آنچه از دوران غيبت اتفـاق افتاده ( كه درك آن براى شمـا سنگين است) آن است كه خـداونـد در قـرآن فـرموده:(( اى مـومنان از چيـزهايـى نپـرسيـد كه اگـر آشكـارتـان شـود, بـدتـان آيـد.))(35)
35ـ آگاهيهاى امام(ع)
انـا يحيط علمنـا بـانبـائكـم , و لايعزب عنـا شـىء مـن اخبـاركـم.(36)
علـم ودانـش مابه خبرهاى شما احاطه دارد وچيزى از اخبار شما بر ما پـوشيده نمى ماند.
36ـ دعاى فروان
اكثـر و الـدعا بتعجيل الفـرج فـان ذلك فـرجكـم.(37)
براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد, زيرا همين دعا كردن, فرج و گشايش شماست.
37ـ سوال نامطلوب
فاغلقوا ابواب السوال عما لايعنيكم .(38)
درهـاى سـوال راازآنچه كه مطلـوب شمـا نيست ببنـديــد.
38ـ آخرين اوصيا
انـا خـاتـم الاوصيـاء و بـى يـدفع الله البلاء عن اهلـى و شيعتى . (39)
مـن آخـريـن نفـر از اوصيا هستـم, خـداوند به وسيله من بلا را از خانواده و شيعيانم بر طرف مى گرداند.
39ـ حجت خدا در زمين
ان الارض لاتخلـوا مـن حجه امـا ظاهـرا و مـا مغمـورا.(40)
زميـن خـالـى از حجت خـدا نيست, يـا آشكـار است و يا نهان.
40ـ علمدار هدايت در هر زمان
كلما غاب علم بـدا علـم, و اذا افل نجم طلع نجـم.(41)
هرگاه علم و نشانه اى پنهان شـود, علم ديگرى آشكار گـــردد, و هــر زمان كه ستاره اى افول كند , ستاره اى ديگر طلوع نمايد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1ـ بحارالانوارج 53,ص 175.
2ـ همان,ج 53,ص 176.
3ـ بحارالانوار ج 53,ص 179.
4ـ همان,ج 53,ص 193.
5 ـبحارالانوار ,ج 53,ص 194.
6ـ همان,ج 53,ص 196.
7 ـ بحارالانوار,ج 53,ص 196.
8 ـ احتجاج طبرسى ج 1,ص 478.
9 ـ همان,ج 2,ص 478.
10 ـ مجمـوعه فـرمـايشـات حضـرت بقيه الله,ص 178.
11 ـ غيبت نعمانى ,باب 14,حديث 67.
12 ـ بحارالانوار,ج 51,ص 4.
13 ـ بحارالانوار,ج 51,ص 5.
14 ـ همان,ج 53,ص 182.
15 ـ همان,ج 53,ص 182.
16 ـ بحارالانوار,ج 53,ص 190.
17 ـ همان,ج 53,ص 190.
18- غيبت شيخ طـوسـى,ص 176.
19ـ غيبت شيخ طـوسـى,ص 178.
20- همان,ص 172.
21- بحارالانوارج 53,ص 150.
22- احتجاج طبرسى ,ج 2,ص 499.
23- احتجاج طبرسى,ج 1,ص 474.
24- پيشين,ج 2,ص 474.
25- همان,ج2,ص 487.
26- همان,ج 2,ص 487.
27- همان,ج 2,ص 490.
28- فرمايشان حضرت بقيه الله,ص 170.
29- بحـارالانـوار ,ج 78,ص 380.
30ـ همـان,ج 78,ص 380.
31- همان,ج 78,ص 380.
32- بحارالانوار,ج 78,ص 380.
33- همان,ج 53,ص 191, چاپ ايران.
34- همان,ج 78,ص 380.
35- سوره مائده,آيه 101.
36- بحارالانوار,ج 53,ص 175.
37- كمال الدين صدوق ,ج 2,ص 485.
38- بحارالانوار ,ج 52,ص 92.
39- همان,ج 52,ص 30.
40- كمـال الـديـن صـدوق,ج 2,ص 511.
41ـ بحـارالانوار,ج 53,ص 185.
برگرفته شده از كتاب سيره وسخنان پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشا
فرمايشات امام خميني (ره) در باره امام زمان (عج)
شما الان تحت نظر خدا و تحت نظر امام زمان (سلام الله عليه) هستيد، ملائكه ، شما را مراقبت مي كنند، نامه اعمال شما را به امام زمان (عليه السلام) عرضه مي دارند.
شايد اين وصفي كه براي حضرت صاحب (سلام الله عليه) ذكر شده است دنبال همين آيه شريفه كه مي فرمايد كه:
« قل انما اعظكم بواحدة أن تقوموا لله مثني و فرادي »
دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم، قيام واحد كه بالاترين قيام همان آن شخص واحداست و همه قيام ها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام لله باشد.
مي گويند «والعصر ان الانسان لفي خسر» عصر، انسان كامل است، امام زمان (سلام الله عليه) است يعني عصاره همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات يعني قسم به انسان كامل
« ان الانسان لفي خسر»
حالا ببينيد كه تحت مراقبت هستيد. نامه اعمال ما مي رود پيش امام زمان (سلام الله عليه) هفته اي دو دفعه، به حسب روايت; من مي ترسم ما كه ادعاي اين را داريم كه تبع اين بزرگوار هستيم، شيعه اين بزرگوار هستيم، اگر نامه اعمال را ببيند و مي بيند تحت مراقبت خداست نعوذ بالله شرمنده بشود. شما اگر يك فرزندتان خلاف بكند شما شرمنده مي شويد، اگر اين نوكر شما خلاف بكند شما شرمنده ايد. در جامعه آدم شرمنده مي شود كه پسرش اين كار را كرده يا نوكرش اين را كرد يا اتباعش اين كار را كرده. من خوف دارم كه كاري بكنيم كه امام زمان (سلام الله عليه) پيش خدا شرمنده بشود. نكند يك وقت خداي نخواسته يك كاري از ماها صادربشود كه وقتي نوشته برود، نوشته هائي كه ملائكة الله مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انساني رقيب دارد و مراقبت مي شود، ذره هائي كه بر قلب هاي شما مي گذرد رقيب دارد، چشم ما رقيب دارد، گوش ما رقيب دارد، زبان ما رقيب دارد، قلب ما رقيب دارد. كساني كه مراقبت مي كنند اينها را، نكند كه خداي نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان (سلام الله عليه) يك وقت چيزي صادر بشود كه موجب افسردگي امام زمان (سلام الله عليه) باشد. مراقبت كنيد از خودتان، پاسداري كنيد از خودتان. اگر بخواهيد اين پاسداري شما، در دفتري كه پاسداران صدر اسلام در او ثبت است در آن دفاتر ثبت بشود، همانطور كه آنهاپاسداري مي كردند از خودشان، شما هم از خودتان پاسداري كنيد تا ثبت بشود آنجا. در بعضي روايات كه من حالا نمي دانم صحت و سقمش را، هست كه يكي از چيزهاي مستحب اين است كه مومنين در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهيا، نه اينكه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر، اسلحه داشته باشند براي اينكه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است، نهي از منكر است، به همه ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاه هاي ظالم خصوصا دستگاه هائي كه با اساس مخالفند. مبادا يك وقتي نامه عمل شما برود پيش امام زمان (سلام الله عليه) و آنجا گفته بشود به امام زمان كه اين پاسدارهاي شما، و ايشان سرشكسته بشوند ، آقا مساله مهم است. قضيه، قضيه كشت و كشتار نيست، قيام و نهضت ما، نهضت يك رژيم طاغوتي نيست، قيام و نهضت ما يك نهضت انساني است، يك نهضت اسلامي است، ما به كتاب و سنت مي خواهيم عمل بكنيم، شما به كتاب و سنت بايد عمل بكنيد. از خداوند تعالي مسئلت مي كنم كه ظهور ولي عصر (سلام الله عليه) را نزديك فرمايد و چشم هاي ما را به جمال مقدسش روشن. ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهور انشاء الله تهيه بشود. وقتي نامه هاي ما را بردند پيش امام زمان (سلام الله عليه) (در روايات هست كه هر هفته مي برند ، هفته اي دو دفعه) وقتي كه مي برند، اعمال ما جوري باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم، ما آنطور نيست كه خودسر بخواهيم يك كاري را انجام بدهيم. من خيلي ناراحت گاهي مي شوم از اينكه مثلا امام عصر (سلام الله عليه) را مي گويند سلطان السلاطين، خليفه الله است. شما بدانيد كه اگر امام زمان (سلام الله عليه) حالا بيايد، باز اين قلم ها مخالفند با او. بايد ما بگوئيم كه عيد شعبان، عيد تولد حضرت مهدي (سلام الله عليه) بزرگترين عيد است براي تمام بشر... وقتي كه ايشان ظهور كنند انشاء الله (خداوند تعجيل كند در ظهور او) تمام بشر را از انحطاط بيرون مي آورد، تمام كجي ها را راست مي كند... ايشان مامورند براي اينكه تمام اين كجي ها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعا صدق بكند يملأ الارض عدلاً بعد ما ملئت جورا از اين جهت اين عيد، عيد تمام بشر است، بعد از اينكه آن اعياد، اعياد مسلمين است اين عيد، عيد تمام بشر است، تمام بشر را ايشان هدايت خواهند كرد انشاء الله و ظلم و جور را از تمام روي زمين بر مي دارند به همان معناي مطلقش. به ما اين وعده را داده اند كه در يك وقتي كه امام زمان (سلام الله عليه) ظهور كند، اين اختلافات از بين مي رود و همه برادروار با هم هستند. قضيه غيبت حضرت صاحب، قضيه مهمي است كه به ما مسائلي مي فهماند من جمله اينكه براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود در تمام بشر نبوده كسي الامهدي موعود (سلام الله عليه) كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر آن كسي كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجر خواهد كرد، نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي مي فهمند كه فقط قضيه عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت، انسان اگر هر انحرافي پيدا كند، انحراف عملي، انحراف روحي،
انحراف عقلي،برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش اين ايجاد عدالت است درانسان،اگر اخلاقش اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد اين عدالت دراو تحقق پيدا كرده است.اگر در عقائد يك انحرافاتي و كجي هايي باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده صحيح وصراط مستقيم،اين ايجاد عدالت است درعقل انسان.در زمان ظهور مهدي موعود (سلام الله عليه) كه خداوندذخيره كرده است او را از باب اينكه هيچ كس در اولين و آخرين، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعود بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چيزي كه انبيا موفق نشدند به آن با اينكه براي آن خدمت آمده بودند،خداي تبارك و تعالي ايشان را ذخيره كرده است كه همان معنايي كه همه انبيا آرزو داشتند، لكن موانع اسباب اين شد كه نتوانستند اجرا بكنند و همه اوليا آرزو داشتند و موفق نشدند كه اجرا بكنند، به دست اين بزرگوار اجرا بشود..... اگر مهدي موعود هم مثل ساير اوليا به جوار رحمت حق مي رفتند، ديگر در بشر كسي نبوده است كه اين اجراء عدالت را بكند، نمي توانسته و اين يك موجودي است كه ذخيره شده است براي يك همچو مطلبي. من نميتوانم اسم رهبر روي ايشان بگذارم،بزرگترازاين است،نميتوانم بگويم كه شخص اول است براي اينكه دوميدركار نيست، ايشان رانمي توانيم ما با هيچ تعبيري تعبيركنيم الا همينكه مهدي موعود است،آني است كه خدا ذخيره كرده است براي بشر. چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتي كه برپا كننده عدالتي است كه بعثت انبيا (عليهم السلام) براي آن بود و چه مبارك است زاد روز ابرمردي كه جهان را از شر ستمگران و دغلبازان تطهير مي نمايد و زمين را پس از آنكه ظلم و جور آن را فرا گرفته پر از عدل و داد مي نمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مي نمايد. و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغلبازي ها و فتنه انگيزي ها پاك شود و حكومت عدل الهي بر سراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيط زمين افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخ هاي ستم و كنگره هاي بيداد فرو ريزد و آنچه غايت بعثت انبيا (عليهم صلواه الله) و حاميان اوليا (عليهم السلام) بوده تحقق يابد و بركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلم هاي ننگين و زبان هاي نفاق افكن شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتو افكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمان هاي دروغين حقوق بشر از دنيا بر چيده شوند و اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد. دست عنايت خداي تبارك و تعالي به سر اين ملت كشيده شده است و ايمان آنها را تقويت فرموده است كه يكي از علائم ظهور بقيه الله اروحنا فداه است. و در حكومت عدل بقيه الله هم عدالت جاري مي شود، لكن حب هاي نفساني در بسياري از قشرها باقي است و همان حب هاي نفساني است كه بعضي روايات هست كه حضرت مهدي (سلام الله عليه) را تكفير مي كنند. درزمان حضرت صاحب (سلام الله عليه) هم كه ايشان با تمام قدرت مي خواهند عدل را اجرا نمايند،با اين ترتيب نميشودكه هيچ كس حتي خلاف پنهاني هم نكند.و بالاخره همان ها هم كه مخالف هستند حضرت صاحب را شهيد ميكنند. آنان به يقين مورد تقدير ناجي بشريت وبر پا كننده عدل الهي درسراسر گيتي روحي لتراب مقدمه الفداء مي باشند. مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مي دهد و بشريت را به توحيد مي خواند. چه بسا كه اين تحول و دگرگوني، در مشرق زمين و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق يابد «وليس من الله بمستنكر» كه دهر را در ساعتي بگنجاند و جهان را به مستضعفان، اين وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهي ولي الله الاعظم صاحب العصر ارواحنا له الفداء روشن فرمايد و پرچم توحيد و عدالت الهي را در عالم بر فراز كاخ هاي سپيد و سرخ مراكز ظلم و الحاد و شرك به اهتزاز در آورد. «وما ذلك علي الله بعزي». و من اميدوارم كه انشاء الله برسد روزي كه آن وعده مسلم خدا تحقق پيدا كند و مستضعفان مالك ارض بشوند. اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آيا ما درك كنيم يا نكنيم، آن به دست خداست. ممكن است در يك برهه كمي وسايل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان. اين چيزي كه ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است. همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمي شود، بلكه با وضعي كه بسياري دارند، انتظار نيست. اينهايي كه مي گويند كه هر علمي بلند بشود و / هر حكومتي / خيال كردند كه هر حكومتي باشد اين بر خلاف انتظار فرج است، اينها نمي فهمند چي دارند مي گويند... ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم براي اين كه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد، اين گونه روايت قابل عمل نيست. يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذرد، بر ملت ها چه مي ذرد، بر ملت ما چه مي گذرد، به اين چيزها ما كار نداشته باشيم ما تكليف هاي خودمان را عمل مي كنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايندانشاء الله درست ميكنند ديگر ماتكليفينداريم،تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند وكاري به كارآنچه دردنياميگذرد يا درمملكت خودمان ميگذرد نداشته باشيم اينها هم يك دسته اي،مردمي بودندكه صالح بودند.
يك دسته اي مي گفتند كه خوب بايد عالم پرمعصيت بشود تا حضرت بيايد ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند، گناه ها زياد بشود كه
فرج نزديك بشود. يك دسته اي از اين بالاتر بودند مي گفتند بايد دامن زد به گناه ها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (سلام الله عليه) تشريف بياورند. اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته منحرف هايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي زدند. يك دسته ديگري بودند كه مي گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است آنها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند علم مهدي، به عنوان مهدويت بلند كند... ما اگر دستمان ميرسيد قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم وجورها را از عالم برداريم،تكليف شرعي ماست منتها ما نميتوانيم: ايني كه هست اين است كه حضرت عالم را پرميكند از عدالت، نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد. و لهذا مي بينيد فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود بله، در زمان حضرت صاحب (سلام الله عليه) حكومت واحد مي شود، قدرت حكومت... عدالت يك عدالت اجتماعي در همه عالم مي آيد اما نه اين كه انسان ها بشوند يك انسان ديگر، انسان ها همان ها هستند كه يك دسته شان خوبند، يك دسته شان بد، منتها آنهايي كه بد هستند ديگر نمي توانند كه كارهاي خلاف بكنند. يكي مي خواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را و من اميدوارم كه انشاء الله حضرت بقيه الله زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعي بشر، با آن دم مسيحائي خود اصلاح كند اينها را. روز جمعه به وليّ امر (عج) ، متعلّق است. فقها از طرف امام (عليه السلام) حجت بر مردم هستند. كسي كه در زمان حضرت صاحب (عج) باشد و با نواب اربعه روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنويسد و جواب دريافت كند به اين موضوع توجه دارد كه در فراگرفتن مسائل به چه اشخاص بايد رجوع كرد. اسحاق بن يعقوب نامه اي براي حضرت ولي عصر (عج) مي نويسد و از مشكلاتي كه برايش رخ داده سؤال ميكند،ومحمد بن عثمان عمري ـ نماينده آن حضرت ـ نامه را ميرساند.جواب نامه به خط مبارك صادر ميشود كه... در حوادث وپيشامدها به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من برشمايند و من حجت خدايم... از غيبت صغري تا كنون كه هزار و چند صد سال مي گذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورد، در طول اين مدت مديد احكام
اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاري خواست بكند؟ هرج و مرج است؟! قوانيني كه پيغمبر اسلام در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد فقط براي مدت محدودي بود؟ آيا خدا اجراي احكامش را محدود كرد به دويست سال؟ و پس از غيبت صغري اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟ اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. معناي نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود، و ما با بي حالي دست روي دست بگذاريم كه هر كاري مي خواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاي آنها را امضاء نكنيم رد نمي كنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا شخص معيني را براي حكومت در دوره غيبت تعيين نكرده است لكن آن خاصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (عج) موجود بود براي بعد از غيبت هم قرار داده است.
سخنان مقام معظم رهبرى پيرامون حضرت مهدي (عج)
* مهدى موعود (عج) مظهر رحمت و قدرت و مظهر عدل الهى است.
* توسل و توجه و ارتباط قلبى با آن حضرت موجب عروج و رشد روحى و معنوى انسان مى شود.
* ايمان و اعتقاد به امام زمان مانع از تسليم شدن است.
* نيمه شعبان، عيد بسيار بزرگى است كه جهان چشم انتظار مولود مبارك و معظم آن و بشريت تشنه رهبرى و هدايت اوست.
* وجود مقدس امام زمان وعده الهى و مصداق لطف خدا بر انسانيت و بشريت است.
* او مستوره و نمونه اى از اوليا و اصفيا و انبيا و برجسته ترين بندگان خداست.
* ملت ما بايد روح انتظار را در خود زنده كنند.
* روز ولادت مهدى موعود (عج) حقيقتاً روز عيد همه انسانهاى پاك و آزاده عالم است.
* امروزه وجود مقدس حضرت حجت (عج) در ميان انسانهاى روى زمين منبع بركت علم، منبع درخشندگى، زيبايى و همه خيرات است.
* ما به زمان ظهور امام زمان (عج) اين محبوب حقيقى انسانها نزديك شده ايم زيرا معرفت ها پيشرفت كرده است.
* ان شاءالله همه اين توفيق را پيدا كنيم كه روزى در ركاب آن بزرگوار باشيم براى خدا تلاش و مجاهدت كنيم در مقابل چشم آن بزرگوار در راه خدا جانمان را از دست بدهيم و
به فيض شهادت برسيم.
با تشکر: از موسسه فرهنگی گل نرگس
السلام علیک یا اباصالح المهدی
همه جابروم به بهانه تو كه مگر برسم در خانه تو
همه جا دنبال تو ميگردم که تويي درمان همه دردم
یا ابا صالح مددی مولا (3)
نشوم بجز از تو گدای کسی به ولای دگر نکشم نفسی
همه هست من دلخونی که تولیلای من مجنونی
یا ابا صالح مددی مولا (3)
اگرم نبود دل لایق تو نظری که دلم شده عاشق تو
من ناقابل به تو دل بستم نکشی دامان خود از دستم
یا ابا صالح مددی مولا (3)
به جنون بکشی دل رام مرا زشراب لبت بده جام مرا
تو گل زيباي مني مهدی تو مه شبهای منی مهدی
یا ابا صالح مددی مولا (3)
به خدا که خدا بود عاشق تو زکرم دل من شده عاشق تو
زده ام دل خود گره بر در تو تو گل زيبای منی مهدی
یا ابا صالح مددی مولا (3)
همه درد و غمند تو دوای منی تو صفای منی تو منای منی
به جنون زده ام که تو دين منی به لبم نبود به از این سخنی
یاابا صالح مددی مولا (3)
دل من به هوای توپرزده است به محافل عشق توسرزده است
توامید قلب من زاری به محبان تو نظری داری
یا ابا صالح مددی مولا (3)